وقتى خداوند آدم و حوا را خلق كرد بهشون گفت: دو هديه بيشتر برام نمونده*اولى هنر جيش كردن ايستاده است* آدم نذاشت حرف خداوند تموم بشه و فرياد زد: براى من. براى من. خواهش ميكنم خدا اين هديه رو بده به من،زندگى منو خيلى راحت ميكنى,خواهش ميكنم,خواهش ميكنم بده به من!!
حوا سرش رو تكان داد به معناى رضايت و گفت براى من مهم نيست به اين صورت خداوند اين هديه رو داد به آدم, آدم خوشحال شد وشروع كرد به دويدن در باغ و جيش كردن كنار هر درخت و درختچه...رفت كنار ساحل و شروع كرد به نقاشى كردن با ادرارش بر روى ماسه. خداوند و حوا خيره به آدم نگاه ميكردند كه از شادى درپوستش نميگنجيد. حوا از خداوند پرسيد: پروردگارا دومين هديه چيست؟؟
خداوند فرمود عقل دخترم!! عقل!! اون مال تو است!!!!!
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سلام. ممنون كه سر زديد اميدوارم از وبم خوشتون بياد * راستى نظر يادتون نره ممنون * راستى دنياى من (( Z ))
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی
LOVE
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU
I LOVE YOU